آقای گندمکار میگوید: در مکان ایستگاه قطار شهری فعلی، باغ صیفیجات بود که مردم به آن باغتره میگفتند. باغ، چاه آبی به نام حاجعباس داشت که انواع سبزی و صیفیجات آنجا میکاشتند. بعدازظهرهای تابستان با خانواده اینجا میآمدیم.
پیشینه این محدوده به قرنها قبل ازسکونت کارگران کارخانه نخریسی برمیگردد. دستکم از سال ۱۰۷۸ قمری نام «گلخطمی» در متونتاریخی آمده است. هویت محله کارگران بهواسطه سکونت کارگران کارخانه نخریسی در سالهای آخر دهه۵۰ شکل گرفت. این محله نزدیک به چهارصد کوچه بنبست دارد که در میان محلات مشهد خاص است.

دفعه اول خبر شهادت مصطفی هاشمزاده را دادند اما بعد او را درمیان زخمیهای بیمارستان امامرضا(ع) یافتند، دفعه دوم اما از طریق برادران سپاه متوجه شدند در عملیات کربلای۴ به آرزویش رسیده است.
جوراب پاره یکی از بچهها سر کلاس معذبش کرده بود. استاد آمنا جلسه بعد با جورابی به کلاس رفت که بهطور عمد چند سوراخ داشت؛ «موقع درسدادن از جا بلند شدم و عمدا جوری ایستادم که بچهها سوراخ جورابم را ببینند.»
در بخشی از کوچه شیرودی۱۳، یزدیها بهعنوان ساکنان اولیه این معبر زندگی میکردند و صاحبان باغ و دام بودند؛ بههمین دلیل این کوچه به نام یزدیها شهرت داشت.
غلامعلی عضدپور تعریف میکند: هوا گرم بود و بقیه شیرخشکی که میماند، خراب میشد. ناگزیر به خرید یخچال شدیم اما تنها مال ما نبود. هرکدام از همسایهها گوشت یا مرغ میخریدند، میآوردند و توی جایخی یخچال ما میگذاشتند و همه با هم ندار بودند.
مهدیار افشارکهن کودکی ۴ ساله است که وزن بالایی دارد و نمیتواند ایستاده راه برود. پزشکها به خانواده افشار توصیه کردهاند به پسرشان سوپ و مایعات بدهند، اما اگر مهدیار ماکارونی، برنج، تخممرغ و پفک نخورد ناآرامی میکند.
سیدعلی خراشادیزاده تعریف میکند: آنزمان دومغازه بیشتر در کوچهمان نبود. یکی مغازه حاجصفر موتورساز و دیگری علیآقا بقال. همیشه مقابل مغازه حاجصفر دروازه فوتبالمان به راه بود. او با بازی ما مشکلی نداشت.